افشای حق

قضاوت با شما دوستان شیعه و سنی

افشای حق

قضاوت با شما دوستان شیعه و سنی

امامت در مکتب خلفا

امامت در مکتب خلفا


در همین حد میگویم که به ادامه مطلب بروید

مامت که همان خلافت بعد از رسول است به سه شکل منعقد مى گردد:.1خلیفه اى جانشین خویش - یعنى خلیفه بعد از خود - را تعیین مى کند.

مثال این که ابوبکر بعد از خودش ، عمر را به زمامدارى مردم تعیین نمود و کسى هم با این نظریه مخالفت نکرد. پذیرش عموم مسلمانان نشان مى دهد که این راه و روش را صحیح دانسته اند. لذا این نوع از انتخاب خلیفه که به دست خلیفه قبل انجام مى گیرد، به دلیل عمل ابوبکر و عدم اعتراض ‍ مردم صحیح است ، و در اصالت و صحت این روش در مکتب خلفا اختلافى وجود ندارد. .2خیلفه به انتخاب مردم تعیین مى شود.
در این نوع از تعیین خلیفه صاحب نظران مکتب خلفا اختلاف دارند. ماوردى مى گوید: اکثریت دانشمندان برآنند که خلیفه به وسیله پنج تن از اهل حل و عقد یعنى بزرگان و عقلاى قوم انتخاب مى شود، یا این که یک تن انتخاب مى نماید، و چهار نفر دیگر موافقت مى کنند.
دلیلى که ایشان براى این نظریه نقل مى کنند، این است که در خلافت ابوبکر، پنج تن با وى بیعت کردند، و این بیعت رسمیت یافت ، و پذیرفته شد. پنج تن مزبور عبارت بودند از: عمر بن خطاب ، ابوعبیده جراح ، سالم آزاد کرده ابوحذیفه ، نعمان بن بشیر و اسید بن حضیر و بدین شکل بیعت در سقیفه منتخب در سقیفه ، به مردم عرضه شد، مردم نیز خواه و ناخواه او زا پذیرفتند.
پس به این دلیل - یعنى عمل این چند تن - انتخاب خلیفه با بیعت و رضاى پنج تن از اهل حل و عقد تمامیت مى پذیرد، و انجام مى یابد.دلیل دیگر این نظریه این است که عمر بن خطاب در شورائى که براى تعیین خلیفه پس از خویش معین نمود گفت : اگر پنج تن از این شش نفر یکى را به خلافت پذیرفتند، او خلیفه خواهد بود.بیشتر دانشمندان این مکتب در این عقاید اتفاق نظر دارند.گروهى دیگرى از دانشمندان مکتب خلافت مى گویند:خلافت همانند عقد ازدواج است . همانطور که در عقد نکاح ، یک عاقد لازم است و دو شاهد، در خلافت هم یک نفر بیعت مى کند، و دو نفر اعلام رضایت مى نمایند. و همین تعداد از اهل حل و عقد براى تعیین خلیفه و زمامدار کافى است .  ماوردى : الاحکام السلطانیه و الولایات الدینیه / 7.
دسته سوم معتقدند: تنها اگر یک نفر با خلیفه بیعت کند کافى مى باشد. انتخاب یک نفر و بیعت همان یک نفر، خلیفه امت بزرگ اسلامى را بر مى گزیند.دلیل اینها این است که مى گویند: عباس بن عبدالمطلب به على گفت : امدد یدک ابایعک فیقول الناس : عم رسول الله صلى الله علیه و آله بایع ابن عمه ، فلا یختلف علیک اثنان  : 324
دست خویش را دراز کن تا با تو بیعت کنم . مردم خواهند گفت :عموى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله با پسر عموى وى بیعت کرده است . و دیگر پس از آن ، دو نفر هم در کار شما مخالفت نخواهند کرد .دلیل دوم این است که بیعت مانند حکم و فرمان حاکم شرع است ، و حکم و فرمان یک حاکم شرع ، نافذ مى باشد و مخالفت با آن جایز نیست .بنابراین دو دلیل ، اگر حتى یک نفر با کسى به عنوان خلافت بیعت کرد، خلافت وى بر پا مى شود، و رسمیت و شرعیت پیدا مى کند. 3.خیلفه با زور شمشیر و پیروزى نظامى خلافت را به دست آورد.

 بر اساس ‍ این نظر اگر حکومت بر مسلمانان به وسیله زور و غلبه نظامى بدست آمد، شخص حاکم ، خلیفه بر حق است ، و خلافت او رسمى و اسلامى مى باشد، و طبق نقل قاضى ابویعلى :آن کسى که با شمشیر و زور بر جامعه اسلامى غلبه یافت ، و خلیفه گشت ، و امیرالمومنین نامیده شد، دیگر براى هر کسى که ایمان به خدا و روز قیامت دارد جایز و روا نیست که شبى را به روز آورد و در حالى که او را امام نداند؛ خواه خلیفه آدمى جنایتکار باشد، و خواه پاکدامن .
فضل الله بن روزبهان ، فقیه معتبر مکتب خلفا، در کتاب سلوک الملوک در مورد این قسم از تشکیل خلافت مى نویسد:طریق چهارم از اسباب انعقاد پادشاهى و امامت و، شوکت و استیلا است . علما گفته اند که چون امام وفات کند، و شخصى متصدى امامت گردد بى بیعتى و بى آن که کسى او را خلیفه ساخته باشد و مردمان را قهر کند به شوکت و لشکر، امامت او منعقد مى گردد بى بیعتى ؛ خواه قریشى باشد و خواه نه ، و خواه عرب باشد یا عجم یا ترک ، خواه مستجمع شرایط باشد و خواه فاسق و جاهل ... و امام و خیلفه بر او اطلاق توان کرد.خلیفه و مسلمانان  
اگر کسى به یکى از راههاى گفته شده به خلافت رسید، به زور، یا با بیعت یک تن یا سه تن یا پنج تن ، یا با انتخاب خلیفه قبلى ، بر عموم مسلمین واجب است که او را به شخص و نام بشناسند و به خلافت بپذیرند، همانطور که واجب است خدا و پیامبرش را بشناسند.این خود یک نظر است ؛ اما اکثریت معتقدند به همین اندازه که مردم بدانند که چه کسى خلیفه است کافى است ، و شناسائى تفصیلى احتیاج نیست ، و شناخت اجمالى کافى مى باشد. پیروان مکتب خلافت یک دسته روایات در معتبرترین کتب خویش از برجسته ترین راویان نقل مى کنند، و براساس آن مى گویند امام و خلیفه مسلمانان هر کارى را مجاز است انجام بدهد، جایز نیست بر روى او شمشیر کشید، و با او مخالفت نمود و بر او خروج کرد. اینک نمونه هایى از این روایات :.1حذیفه از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت مى کند:
یکون بعدى ائمه لایهتدون بهداى ولایستنون بسنتى فیهم رجال قلوبهم کفلوب الشیاطین فى جثمان انس .قال قلت : کیف اصنع یا رسول الله ان ادرک ذلک ؟
قال :تسمع و تطیع للامیر، و ان ضرب ظهرک و اخذ مالک ، فاسمع واطع. صحیح مسلم 6 / 20 - 22، باب الامر بلزوم الجماعه ، چ محمد على صبیح بمیدان الازهر قاهره
پس از من پیشوایانى خواهند آمد که راه من نمى روند، و به روش من عمل نمى کنند. پاره اى از ایشان دالهائى همچون دل شیاطین دارند اگر چه به ظاهر انسانند!حذیفه مى گوید: گفتم : یا رسول الله ، اگر من آن زمان را دریابم چه عکس ‍ العملى نشان دهم ؟ فرمود:شنوائى صد در صد و اطاعت مطلق از امیر کن ، و اگر چه بر پشتت بکوبد، و مالت را ببرد تو باید فرمان ببرى ، و گوش به دستورش بسپارى !.
.2 ابن عباس از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت مى نماید:
من راى من امامه شیئا تکرهه فیصبرفانه فارق الجماعه شبرا فمات ، مات میته جاهلیه. مسلم ، باب الامر بلزوم الجماعه 6 / 60 - 22، ج مصر 1334 ه‍
اگر کسى از پیشوا و زمامدار خویش چیز ناخوش آیندى مشاهده کرد، باید که صبر کند؛ زیرا اگر کسى از دستگاه خلافت و مسلمانان پیرو آنها یک وجب دور شود، بر آن بمیرد، مانند مردگان جاهلیت مرده است .
.3 در روایت دیگر ابن عباس از آن حضرات چنین نقل شده است :
لیس احد من اللناس خرج من السلطان شبرا فمات علیه ، الا مات میته جاهلیه مسلم ، باب الامر بلزوم الجماعه 6 / 60 - 22، ج مصر 1334 ه‍
هیچکس را نرسد که بر پادشاه و امام زمان خود قیام کند و حتى وجبى از حکومت او سر پیچى نماید. و اگر چنان کند و بمیرد، بر سنت جاهلیت مرده باشد.
یکى از دانشمندان بزرگ مکتب خلفا در ذیل این احادیث در بابى به عنوان لزوم طاعه الامراء مى گوید:عموم اهل سنت یعنى فقهاء و محدثین و متکلمین مى گویند که حاکم با فسق و ظلم و زیر پا گذاشتن حقوق مردم معزول نمى شود، و نمى تواند او را خلع نمود. و اصولا جایز و روا نیست که علیه او قیام شود، بلکه واجب است که او را پند و اندرز دهند؛ و او را از خداوند و قیامت بترسانید؛ زیرا در این زمینه احادیثى از پیامبر به دست ما رسیده است که ما را از خروج علیه زمامدار باز مى دارد.خلاصه سخن این که قیام بر ضد پیشوایان و زمامداران به اجماع همه مسلمانان حرام است ؛ اگر چه فاسق و ستمگر هم باشند.بنابراین عقیده ، خروج بر یزید بن معاویه شراب خوار و سگ باز و قاتل و جانى ، و قیام علیه عبدالملک بن مروان که سربازانش خانه کعبه را در زیر منجنیق کردند، و جنگ بر ضد ولید که قرآن کریم را هدف تیر قرار داد، جایز نیست ، و حرام مى باشد!!نووى  شارح دانشمند صحیح مسلم به دنبال سخنان بالا مى گوید:روایات فراوان پشت در پشت هم داده و گفتار بالا را اثبات مى کنند، و از آن گذشته اهل سنت اجماع کرده اند که زمامدار با فسق و فجور از امامت عزل نمى گردد. شرح نورى بر مسلم ، باب الامر بلریم الجماعه 12 / 229،
این دانشمند در این جا به آیه شریفه اطیوالله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم  استناد کرده و گفته است که چون زمامداران اولیاء امورند، از ایشان بایست اطاعت کرد.این بود خلاصه سخنى که در مکتب علمى و حدیثى و شروح کتب خلفا آمده است .

برگرفته از کتاب نقش ائمه در احیاء دین نوشته علامه سید مرتضی عسگری

بعضی از منابع که حذف شده است در کتاب موجود می باشد .


قضاوت با شما


دوستدار شما چرچیل

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد